دیدگاه کاربران درباره «تئاتر آدیداس»
محمد حسین زاده: ساعاتی را با بچههای #پاتوق_فرهنگ_مشهد به تماشای نمایش #آدیداس نشستیم و ساعاتی بیشتر را به گپ و گفت با کارگردان و تهیهکننده و بازیگر نقش اول آن گذشت.
مسئله #هویت و اختلاف نسل دستمایه نویسنده شده بود تا ۴۵ دقیقه مجموعهای از مشکلات هویتی و عدم توانایی دو نسل را در ادراک متقابل هم نمایش بدهد؛ نمایشی نسبتا خوب؛ خصوصا با بازی #محمد_جهان_پا.
نکتهی پایانی این است که اختلاف نسلی، اختلاف سلیقه میآورد و این بسیار طبیعی است ولی اختلاف در اصول نه!
اگر دو نسل با هم در اصول فکری و اخلاقی اختلاف داشته باشند، یعنی نسل گذشته نتوانسته است میراث هویتی خود را به نسل بعدش منتقل کند.
گاها اصرار بر انتقال اصول عرفی یک جامعه سبب میشود، انتقال اصول عقلی و اخلاقی که همیشه ثابت است نیز خدشه ببیند.
البته فراموش نکنیم بزرگانی در نسل گذشته هستند که همین الان وقتی وارد جمع دهه هفتادی و دهه هشتادیها میشوند، سریعا با ایشان اخت و رفیق میشوند و حلقهی بچهها گرد شمشان چون پروانه جمع میشود.
#حسین_یکتا و #علیرضا_دلبریان از این جنساند و با نقش دایی آدیداس از زمین تا آسمان فرق دارند!
مهم این است که حقیقیاند و نه یک نقش خیالی روی کاغذ!
محسن راه چمنی: پدیده
تمام آنچه در آدیداس دیدیم روایت همین گسست و نسل قدیم و جدید است. نمایش از این جهت حرف برای گفتن دارد هر چند نقدی اساسی بر آن وارد است. این نقد البته فراگیر است و لزوما محدود به آدیداس نیست.
می توان گفت تمام آثار تهیه شده در حوزه و و ، در پرداخت شخصیت طیف های مردم به همان سمتی کشیده می شوند که نویسنده و کارگردان در خود ساخته و پرداخته است، این فضای ذهنی هم غالبا متاثر از محیط ایزوله ای است که خالق اثر خود را در آن محصور نموده و او را دچار یک معرفت کاذب کرده که “جامعه همینی است که من می بینم و روایت می کنم” این معرفتِ معوج، را ناخودآگاه درگیر سوگیری غیرقابل اجتناب می کند حتی اگر ادعا کند که به هیچ وجه سوگیری ندارد و هیچ قضاوتی نمی کند. اتفاقا قویا اعتقاد دارم بزرگترین ها و حکم صادر کردن ها در همین “قضاوت نمی کنیم” هاست.
به عنوان مثال کارگردان آدیداس می گوید من نمی خواستم بگویم حق با نسل جدید است یا با نسل قدیم ، لذا شخصیت ها را سیاه و سفید نکردیم، بلکه هر دو طرف خاکستری اند. اما من فکر می کنم هر دو طرف سیاه پرداخت شده اند. نسل جدید کاملا بی هویت، خانواده گریز، بی مسئولیت، بی اعتقاد و از این دست تصویر شده، نسل قدیم هم در قامت یک داییِ ریشو، خشک، دیکتاتور، بد دهن(در حد حال به هم زن)، ناتوان از برقراری دیالوگ و از این دست…
اگر منصفانه به این شخصیت پردازی نگاه کنیم، وجود چنین افرادی را در جامعه کاملا قابل تصدیق است اما سوال است است که این برش از نسل جدید و قدیم یک برش دقیق است یا برشی کاریکاتوری و اغراق شده؟
اگر نسل جدید این است پس موج عظیم از جوانان و نوجوانان که در مراسم های آیینی مثل اعتکاف ها و هیئات و اردوهای جهادی و… حضور پررنگ و فعال دارند کجا زیست می کنند؟ دهه هفتادی از کجا آمده است؟ بروبچه های موفق علمی و ورزشی کجا زندگی می کنند؟ این ها هم بخشی از جامعه هستند. از آن طرف نسل قدیمی که توانسته اند جوانان را مثل پروانه دور خودشان جمع کنند کجایند؟
سینمای حاتمی کیا پر است از این شکاف نسلی اما در به وقت شام، می بینم علی، چطور او را پرواز می دهد، به گونه ای که جان می دهد و ناجی نماینده نسل قدیم می شود.
به نظر من یک چالشی بین واقعیت نگاری و حقیقت نگاری وجود دارد. برای جلوگیری از اطاله بیشتر کلام به پست کتاب آپارتمان روباز مراجعه کنید.
جان کلام اینکه؛ بنا به قول سیدشهیدان اهل قلم کسی می تواند اثر هنری به معنای حقیقی کلمه خلق کند که بهره ای از حکمت برده باشد. در غیر این صورت با یک اثر هنری روبرو نخواهیم شد، بلکه با یک Art مواجهیم. ببخشید طولانی شد.
از عزیزان جانم در پاتوق فرهنگ مشهد و عوامل دوست داشتنی آدیداس بسیار ممنونم که محیط خوبی برای گفتگو فراهم کردند، این حرف زدن ها خیلی خوب است. من هم سعی کردم شنونده بدی نباشم. حرف های بسیار متنوع و بعضا بدیعی مطرح شد، از علاقه پوبا غازی عزیز به معماری قدیم و نقدش به آشپزخانه اپن تا بازنشر نظریه داماد لرستان تا ترسش از حضور در برخی مناطق شهر مشهد تا صحبت های بی پیرایه مسعود حکم آبادی که داشت مرز بین دانش و باور را با مثال هایی توضیح می داد، تا اینکه خودش را حزب اللهی می دانست… با تمام تفاوت سلیقه ها، قدر هم را بدانیم.
فربد منوچهری: امروزه یکی از مشکلات اجتماعی کشورمون تفاوت در سبک زندگی بین دو نسل فرزندان و والدین هست، چیزی که#تئاتر_آدیداس به خوبی اون رو به نمایش دراورده، از نظر فنی بازی های قوی که شامل زبان بدن خوب، حس صدای خوب، تفکیک و تلفیق حس مناسب و انتخاب بازیگر متناسب با کاراکتر و همچنین ریتم مناسب نمایش از نقاط قوت کار بود. سازندگان اثر های هنری هر کدام بخشی از بینش و دیدی که نسبت به محیط دارند رو تبدیل به یک اثر هنری میکنند مثل ده نمکی که دید متناسبی بر اساس تجربیاتش نسبت به جنگ و جبهه داشت، کارگردان این کار نیز دیدش نسبت به قشر جوان عموما افرادی بی هویت و بی اراده و نسبت به قشر میانسال خشک و متعصب و غیر قابل تحمل است، که در حقیقت اینگونه نیست، چه بسیار جوان ها هستند که در ایام عاشورا در هیأت مذهبی به عزاداری میپردازند و یا هنگام برد تیم ملی به شادی میپردازند، این نشان میدهد که جوان ما #بی_هویت نیست! همچنین مثال مخالف در رابطه با قشر میانسال جامعه هم بسیار است که نشان میدهد آن صفات بد را ندارند. اما در کل دیدن#تئاتر_آدیداس رو به همه عزیزان پیشنهاد میکنم. منکه از دیدن این تئاتر لذت بردم.