نقد و بررسی فیلم سینمایی جنگل پرتغال
آرمان خوانساریان یکی دیگر از فیلم اولیهای جشنواره چهل و یکم فیلم فجر است که با فیلم جنگل پرتقال در این جشنواره حاضر شده است. رسول صدرعاملی که سال ۹۸ با تهیهکنندگی فیلم شنای پروانه از فیلمسازی محمد کارت به عنوان فیلم اولی حمایت کرد حالا با آرمان خوانساریان و تهیه فیلم اولش در این جشنواره حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
در ادامه دیدگاه برخی منتقدین و بینندگان را درباره این فیلم میخوانیم.
جناب آقای محمدامین ناصری فرد
یک فراموشیِ فرمایشی
شاید بتوان نقطه اوج فیلم جنگل پرتقال را در سکانسی دید که مریم بعد از ورود مجدد به خانه ماهیت نقش خود را از یک دختر دچار فراموشی به کسی که تمام این مدت در حال نقش بازیکردن بود مشاهده کرد. جایی که کمتر کسی میتوانست آن را حدس بزند.
فیلم جنگل پرتقال تا قبل از این گوشه از فیلم سیر معمولی و بدون فرازونشیبی را پشت سرمیگذاشت اما با عبور از این سکانس چالشهای شخصیت اصلی فیلم آغاز میشود، آنجایی که متوجه میشود دختری که در دوران دانشگاه دوستش داشته و البته او را مورد آزار روحی قرار داده فراموشی نگرفته و تمام آن خاطرات را به یاد دارد و حالا باید برای جبران اتفاقات ۱۵سال پیش تلاش کند.
فیلمی که تحسین تماشاچی را به همراه داشت و اگر کسی با داستان فیلم ارتباط گرفته باشد برای تماشای این فیلم مجددا به سالن سینما خواهد آمد.
جناب آقای سید حسین شالفروشان
جنگل پرتقال در مقایسه با سایر فیلم های حاضر در جشنواره یک مزیت خوب دارد، این که فیلم دارد قصه بهتری را برای مخاطب تعریف میکند. همین نکته برای یک فیلم کفایت میکند که مخاطب از تماشای آن راضی باشد.
بازیگر نقش اول آن با این که معروف نیست، اما بسیار بازی خوبی را در فیلم اجرا کرده و ارتباط حسی خوبی با مخاطب ایجاد میکند. قاب های طلایی مرتبط با داستان و شخصیت اصلی فیلم مسئله دیگری است که آنرا کاتالیزوری در پیشبرد پیرنگ فیلم دانست.
نکته مثبت دیگری که فیلم در نماهای مختلف به خود اختصاص داده نورپردازی هوشمندانه ای است که توسط کارگردان اجرا شده و این مسئله باعث میشود تصویر چشم نوازی در پرده سینما به چشم مخاطب برسد. فیلم فقط در ۱۵ دقیقه پایانی اندکی در ملات قصه کم میآورد وگرنه بقیه زمانی که مخاطب میگذارد بسیار برای اون لذت بخش است.
جناب اقای محمد کلاته ملایی
فیلم شروع بشدت خوب و درستی دارد و ما را با شخصیت سخت گیر و جدی معلم آشنا میکند.دوربین به خوبی کارگردانی میشود و با زبان تصویر سخن میگوید.
اما همه این نکات خوب بعد از رفتن به شهرستان کمرنگ میشود و فیلمنامه کشش لازم و پرداخت مناسب را برای کنکاش گذشته شخصیت از دست میدهد.دوربین کنار میرود و دیالوگ جای آنرا میگیرد و خرده داستان ها جای روایت اصلی قصه را میگیرند.
بعنوان مثال رابطه گذشته زن و مرد که فیلم وقت زیادی را صرف آن میکند میشد با یک تلفن از سمت زن همان ۱۵ سال قبل حل شود و ما اینقدر معطل نشویم یا بحث تاتر دستیار قبلی آقا معلم که حتی او را دعوت میکند نیمه کاره رها میشود.در کنار اینها اشارات فیلمساز به بحث شکاف نسل ها در حد چند اشاره و دیالوگ باقی میماند و فراتر نمیرود.
با این حال فیلم میتوانست فیلم بهتری باشد اگر فیلمنامه مسیر اصلی خود را گم نمیکرد تا ما با کنکاش در گذشته این شخصیت با بازی خوب میرسعید مولویان به سیر و تحول درونی او میرسیدیم تا برداشتن سنگ ها در انتها و رفتن به سمت آرزوها برایمان قابل درک تر باشد.