نقد و بررسی فیلم سینمایی سرهنگ ثریا
فیلم سرهنگ ثریا یکی از فیلمهای مهم جشنواره چهل و یکم است. لیلی عاج یکی از فیلم اولیهای امسال جشنواره است که با دستمایه قرار دادن موضوع پادگان اشرف مقر سازمان منافقین سعی کرده است با یک پروژه بزرگ وارد عرصه فیلمسازی شود. جلیل شعبانی تهیهکننده سرهنگ ثریا پیش از این نیز از فیلم اولیها حمایت کرده و سال ۹۹ فیلم منصور که به زندگی سرلشگر ستاری میپردازد را به عنوان تهیهکننده در کارنامه دارد.
در این ویدیو فیلم سرهنگ ثریا را از نگاه منقتدین خواهیم دید.
جناب آقای محمدرضا قائمی نیک
چگونه ایدئولوژیِ کاذب، بهگِل مینشیند؟
لیلی عاج، پس از درخشش فیلمنامۀ «سالی که دوبار پاییز شد» در جشنوارۀ سیوهفتم، اینبار سراغ یکی از دشوارترین موضوعات سالهای اخیر رفته است. سازمان منافقین یا همان سازمان مجاهدین خلق، سازمان ناشناختهای برای ما ایرانیان نیست، اما آنچه سرهنگ ثریا از این سازمان و حرفوحدیثهایش به تصویر کشید، حکایت تقابل «زندگی و ایدئولوژی کاذب» است.
بزرگبانو و تمثال وصفناشدنیِ مادر، خانم ثریا عبداللهی، با بازیِ کمنظیرِ ژاله صامتی، نشانهای از «زندگی» است و پادگان اشرف، نمودی از «ایدئولوژی کاذب». اما ایدئولوژی، چگونه در برابر زندگی قرار میگیرد؟
ظهور ایدئولوژی در جهانِ غربِ مدرن، محصولِ گسستی از وجود و هستیِ بود که با شک مشهور دکارتی آغاز شد و انسانِ مدرن در سودایِ تسخیر جهان، ایدههای ذهنیاش را بر جهانِ هستی افکند تا کنترل آن را در دست گیرد. این تسخیر جهان، ابتدا تسخیر طبیعت بود و در ادامه به تسخیر جامعۀ انسانی انجامید. ماحصل روشن و تردیدناپذیرِ ایدئولوژیهای کاذب، جنگ اول و مخصوصاً دوم جهانی بود؛ جایی که ایدئولوژیهای کاذب، در قامت تام و تمام خود سربرآوردند و به تقابل با یکدیگر رسیدند. بیجهت نیست که از خلالِ سرخوردگیِ انسانِ مدرن از ایدئولوژیهای کاذب و بریده از هستیِ و زندگی، از خلالِ جنگ دوم جهانی، فلسفههای اگزیستانس با تکیه بر مفهوم «زندگی» یا به تعبیر آلمانی، Lébenswelt سربرآوردند تا از جهنم جنگ و ایدئولوژیهای کاذب آن رها شوند.
با اینحال دورۀ جنگ سرد، ایران را گرفتار این افیون بشری کرد تا سازمان مجاهدین خلق، تحت تاثیر مارکسیسم-لننیسم روسی که با ایدئولوژیِ حزب بلشویسم، صورتی ناقص از ایدۀ انقلاب مارکسیستی را بهصورت ایدئولوژیک بر روسیۀ تزاری تحمیل کرده بود، در ایران پا بگیرد و با گسست از هستی و وجودِ حقیقی عالم، ایدئولوژیِ را در قالبِ «سازمان»، ولو به قیمت کشتنِ زندگی، محقق سازد.
اما پرسشی که میتوان به طرح آن پرداخت آن است که زندگی، چگونه میتواند ایدئولوژیِ کاذب را از پا بیندازد؟ ثریا عبداللهی، در گفتگویِ زندۀ پس از فیلم در سینمای آفریقای مشهد، با جملهای درخشان، تقابل «زندگی حقیقی» و «ایدئولوژیِ کاذب» را ترسیم کرد: «من از همان ابتدای تجمع پشت اشرف، گفتم که آنقدر در پشتِ پادگان اشرف میایستم تا اشرف را به گِل بنشانم». تنها راه تقابل با ایدئولوژیِ کاذب، خواه از جنس مارکسیستی و خواه از جنس سرمایهدارانه، همین اقدامِ ثریا عبداللهی است که لیلی هاج و همکارانش، آنرا به تصویر کشیدهاند. در تقابل با انواع ایدئولوژیهای کاذبی که در جهان غرب، اعم از ایدئولوژیهای پوزیتیویستی، مادیگرایانه، ایدئالیستی و نظایر آنها شکل گرفته، تنها راهی که میتوان همگیِ آنها را به گِل نشاند، استمرار زندگیِ مبتنی بر محبت و نیکوکاری و از خودگذشتگی است که خالقِ این جهان، در وجود انسان نهاده و رابطۀ مادر-فرزندی یکی از والاترین تجلیات آن است. هرچند با ایدئولوژیِ کاذب میتوان به جنگ ایدئولوژی کاذب دیگری رفت، اما این جنگ، لزوماً نمیتواند ایدئولوژیِ کاذب را از میدان به در کند؛ در این نزاع، تنها زندگی حقیقی میتواند بهتر از هر تلاشِ نظری یا تئوریکی، ایدئولوژیِ کاذب را به گِل بنشاند.
علیرغم همۀ نقاط برجستۀ سرهنگ ثریا، این فیلم میتوانست بهتر از اینها باشد. بهلحاظ فنی بهنظر میرسد مخصوصاً در بخش طراحی دکور و صدا و موسیقی نیازمند ساختِ حرفهایتر بود. در چنین فیلمی میشد از موسیقیهای بسیار موثرتری بهره بُرد. گنگیِ بعضی از شعارها، مخصوصاً از حیث صداگذاری از نقصانهای زنندۀ فیلم بود. فارغ از نقش محوریِ فیلم و نقشهای دوم و سوم، بازیِ نقشهای افراد داخل پادگان چندان چنگی به دل نمیزد و اگر نقشآفرینیِ ژاله صامتی در میان نبود، ضعفهای بازیگری نقشهای حاشیهایتر، بسیار به چشم میآمد. گویی همۀ فیلم، نقشآفرینی ژاله صامتی و یکی دو نقشِ دیگر است و دیگر بازیگران، استطراداً در فیلم بازی کردهاند.
جناب آقای محمد امین احمدی مهر
فیلمی فوق العاده به کارگردانی خانم لیلی عاج که شنیدم ایشان فیلم اولی بودند! داستان خاصی نداشت و صرفا یک روایت زیبا از مادران کمپ آزادی بود. ریتم فیلم کمی کند بود. دیالوگ های عربی میتوانست زیباتر باشد و راضی کننده نبود.
زیباترین سکانس بنظرم سکانسی بود که ثریا فیلم صحبت پسرش امیرعلی را از سیمای آزادی بخش نگاه میکرد و سعی میکرد باور نکند و به خود امید میداد
سکانس پایانی فیلم، که در سازمان توییت میزدند این فیلم را زنده کرد و به مخاطب فهماند که زمانه همان زمانه است و شمر و یزید همیشه البته با حالت های مختلف وجود دارند.
جناب آقای نوید سرادار
«سرهنگ ثریا»؛ ناقصهی بیپایان
«سرهنگ ثریا» ایده و سوژهی زلالی دارد اما در پرداخت نتوانسته آنچه سینما هست را بسازد. اثر در چند محور حیاتی ناتوان میباشد که این چند عامل به هم پیوسته که تکرار، عنصر اصلی آنها است فیلم را بیحرکت کرده.
فیلم در نشان دادن جغرافیای خود دچار فقدان است. «سرهنگ ثریا» با تصویر جغرافیایی تکراری و چند پلان شبیه به هم نتوانسته فضا و محیط را برای مخاطب بسازد.
این تکرار در ناقصهی فیلم نیز به چشم میخورد. ناقصه از آنجا که فیلم روایتی ندارد. گروهی که شخصیت اصلی فیلم با بازی ژاله صامتی سردستهی آن است در صحنههایی مشابه مدام به سراغ درهایی بسته میروند و هر بار بازمیگردند.
این تکرار ها در حالی است که شخصیت سرهنگ ثریای فیلم برای ما آنچنان عمیق نشده که روند طی شدهاش در طول فیلم ما را با او به اندازهای که باید درگیر کند. همین باعث میشود ما با یک ناقصهی بیپایان مواجه باشیم چرا که میتوان این رفت و برگشت ها را تا ابد نمایش داد!
سازمان اوج فیلمنامه را قربانی سوژه کرده است. اتفاقی پرخرج که دوباره هشدار توجه به روایت را میدهد.
جناب آقای علیرضا ظفر
منافق یا فرزند؟
فیلم سرهنگ ثریا به جهت اینکه برای اولین بار در قامت یک فیلم سینمایی به موضوع حواشی گروهک منافقین خارج از فضای دههی شصت و با موضوع اجتماعی به موضوع خانواده در دو طرف سیمخاردارهای پادگان اشرف میپردازد ، یک اتفاق خوب و جسورانه بود.
روایت خانوادههایی که پس از سقوط رژیم بعث و در اواخر دههی ۸۰ ، توانستهاند به پشت دیوارهای اسارتگاه اشرف بروند تا شاید امکان ملاقات با فرزندانشان را پیدا کنند.
انتخاب این موضوع و این بازه زمانی و روایت روح فرقهای بودن تشکیلات منافقین و ضربه زدن به روایتهای جعلی، اتفاق خوبی بود که با بازی خوب ژاله صامتی حسهای زیبایی رو منتقل میکرد.
اما فیلم در حوزه پژوهش و مشاوره دارای ضعف و احتمالا تعجیل است. فیلمنامه مخاطب را مطلع به کلیات اتفاقات و روایات فرض کرده است و در مقدمه داستان با یک سکانس کاملا احساسی (جدایی فرزندان از مادران عضو فرقه) از موضوع مهم انقلاب ایدئولوژیک منجر به طلاق اجباری و جدا کردن فرزندان از خانوادهها و اعزام به اروپا عبور میکند که میتوانست روایتگر نگاه فرقهای به موضوع خانواده و نیازهای احساسی بپردازد و روایت دوگانه برای قضاوت مخاطب را رقم بزند.
فیلم در برابر این سوال که چرا فرزندان محصور در فرقه اینگونه در برابر خانوادههای خود میایستند، ساکت است.
فیلم نمیتواند تفاوت دوگانه مادر پشت خاکریز را با مادر محصور فرقه که فرم جدایی فرزند ش را برای رهایی از بمبارانهای اشرف امضا میکند، باز کند و در ضعف پرداخت، مادر درون فرقه را هم نگران فرزند جا میزند که برای حفظ جان فرزندش رضایت میدهد از او جدا شود.
فیلم در یک خطا، نشان میدهد فراریهای از دست فرقه، با نفرت از جمهوری اسلامی بنا به فرار از فرقه گذاشتند که همچنان مهر فرقه را در دل دارد اما با نفرت از جمهوری اسلامی خارج شده است و این اتفاقا ضربه به خود و نظام است و در پنهان خود روایتی از برزخ محصورین میان دو دیکتاتوری را به تصویر میکشد.
عدم پرداخت به حمایتهای نظام برای اعزام خانوادهها، ضعف جدی بود که احتمالا خواسته بحث خودجوش بودن حضور خانوادهها را روایت کند که هم برخلاف واقعیت است و هم بی توجهی نظام به این موضوع را نشان میدهد.
یک سوال جدی هم چشمانتظاری خانوادهها با این شور و علاقه است؛ چشم انتظاری فرزندی که با اراده قلبی وارد تشکیلات شده است، در دههی شصت انواع جنایتها را علیه هزاران شهروند و ملت ایران کردند، در نقش یک مزدور حزب بعث علیه کشورش جنگیدند و چه بسا چندین رزمنده مدافع وطن را نیز شهید کرده است ! انتظار برای یک منافق ایدیولوژیک و حتی فرضا شست و شو شده، چه معنایی دارد؟ در برابر آن افرادی که حکم اعدام فرزند محارب خود را صادر کردند و یا کسانی که فرزندهای خود را لودادند تا علیه نظام و کشور خیانت نکند، این مادرانه با ملیگرایی تضاد جدی دارد و این سوال جدی است که چرا منتظر یک قاتل، وطن فروش یا محارب مسخ شده هستید؟
چرا فیلم، اسیری که به جای تحمل اسارت، به عنوان اسیر پیوستی به منافقین میپیوندد را تطهیر میکند؟ او چه تفاوتی با سایر اسرایی که حتی در اسارت به شهادت رسیدند داشته که در فیلم عنوان میشود « تو که جای اون نبودی » ! اما پاسخ نمیدهد هزاران اسیر جای او بودند و به کشور خیانت نکردند! فیلم نباید از خائن قهرمان یا بیگناه میساخت!
آرمان رزمندهها برای رفتن به جنگ، شهادت در راه دفاع از وطن بوده است! چه چیزی جز خیانت میتواند کل ماجرا را معکوس کند که تبدیل شود به همراهی با وحشیترین گروهک تاریخ این خاک.
و آخرین نکته اینکه « هیچ کدام از فراریها یا بازگشتیهای نفاق، مدافع جمهوری اسلامی نشدند و تاریخ نشان داده اینها بازهم عموما یک تهدید برای جمهوری اسلامی بودند و هستند.
یک حاشیه بر حضور عوامل فیلم و تشویق تماشاچیان سینما: کاش از یک خانواده شهید حاضر در سالن وقتی ثریا با تصویر فرزند منافقش بالای سن رفت و حضار برای او دست زدند سوال میشد چه حسی داری تصویر یک منافق، مانند یک شهید بر روی سن بالا رفته است؟
از این خرده خطاها که امکان دارد برای مخاطب غیرهمسو، تشدید ابهام کند و بعضا در تضاد با اصل فیلم هم باشد، در فیلم پرتکرار بود که در حالت خوشبینانه ناشی از همان نقص پژوهش و دارا بودن مشاور خوب بوده است.
جناب آقای سیدحسین شالفروشان
سرهنگ ثریا با این که اولین فیلم خانم لیلی عاج است اما از نظر فرم در جایگاه یک کارگردان فیلم اولی قرار نمیگیرد. موضوع بخاطر شمولیت بالایی که در بین جامعه دارد و از زاویه ای اجتماعی به مسئله منافقین میپردازد بسیار برای مخاطب جذاب است.
استفاده هوشمندانه کارگردان فیلم از عناصر طبیعی میزانسن مانند باد، ریزگرد های بیابان، خار و خاشاک، باران و … بسیار به افزایش حس آمیزی فیلم با مخاطب کمک کرده است. از عوامل فنی دیگری که به افزایش درام در داستان فیلم کمک شایانی کرده است استفاده های درست از موسیقی در نماهای مختلف از صحنه های فیلم است. موسیقی های احساسی در هنگام اتفاقات احساسی و موسیقی های هیجان انگیز در هنگام اتفاقات پراسترس فیلم باعث این مهم میشود.
در سینما چون مدیوم ما تصویر است و همین مدیوم دارای اصالتی است که تفاوت آن با سایر هنر هاست استفاده حداقلی از دیالوگ تا جایی که ممکن است از توانمندی های کارگردان و فیلمنامه نویس است. این نکته هم مسئله ای است که تا حد قابل قبولی در فیلم دیده میشد.
نقطه درخشان فیلم بازی خاتم ژاله صامتی است که کاملا ارتباط دوطرفه ای با مخاطب به ویژه مادران برقرار میکند. و تنها نقطه ضعف فیلم نداشتن یک ضد قهرمان قوی و با پرداخت خوب برای مقابله مستقیم با کاراکتر اصلی است که همین مهم باعث میشود عملکرد قهرمان داستان در پایان بی نتیجه بماند.
جناب آقای سجاد کمالی نیا
سرهنگ ثریا با این که اولین فیلم خانم لیلی عاج است اما از نظر فرم در جایگاه یک کارگردان فیلم اولی قرار نمیگیرد. موضوع بخاطر شمولیت بالایی که در بین جامعه دارد و از زاویه ای اجتماعی به مسئله منافقین میپردازد بسیار برای مخاطب جذاب است.
استفاده هوشمندانه کارگردان فیلم از عناصر طبیعی میزانسن مانند باد، ریزگرد های بیابان، خار و خاشاک، باران و … بسیار به افزایش حس آمیزی فیلم با مخاطب کمک کرده است. از عوامل فنی دیگری که به افزایش درام در داستان فیلم کمک شایانی کرده است استفاده های درست از موسیقی در نماهای مختلف از صحنه های فیلم است. موسیقی های احساسی در هنگام اتفاقات احساسی و موسیقی های هیجان انگیز در هنگام اتفاقات پراسترس فیلم باعث این مهم میشود.
در سینما چون مدیوم ما تصویر است و همین مدیوم دارای اصالتی است که تفاوت آن با سایر هنر هاست استفاده حداقلی از دیالوگ تا جایی که ممکن است از توانمندی های کارگردان و فیلمنامه نویس است. این نکته هم مسئله ای است که تا حد قابل قبولی در فیلم دیده میشد.
نقطه درخشان فیلم بازی خاتم ژاله صامتی است که کاملا ارتباط دوطرفه ای با مخاطب به ویژه مادران برقرار میکند.
و تنها نقطه ضعف فیلم نداشتن یک ضد قهرمان قوی و با پرداخت خوب برای مقابله مستقیم با کاراکتر اصلی است که همین مهم باعث میشود عملکرد قهرمان داستان در پایان بی نتیجه بماند.
فیلم سرهنگ ثریا روایتی از شعار زن زندگی آزادی است اما به معنای واقعی
یک زن ایرانی که برای زندگی و آزادی فرزندان ایران می جنگد.
برای زندگی فرزندش به عشق مادری، برای زندگی و آزادی فرزندان این سرزمین که سال هاست اسیر تشکیلات بی روح و ضدانسانی منافقین شده اند.
یک زن ایرانی که میتواند شجاعت و مقاومت را در کنار عشق و عاطفه داشته باشد.
یک زن ایرانی که میتواند فرمانده یک جنگ روانی باشد و تا آخرین لحظه، با امید، صبر، اعتقاد و توکل برای آزادی تا آخرین لحظه تلاش و مقاومت می کند.
یک زن ایرانی که نه تنها اسیر آزادی های جنسی نیست بلکه برای آزادی انسان ها از یوغ ظلم ستمگرانی مانند منافقین می جنگد.
شاید فیلم به طور کامل چهره از سازمان کثیف مجاهدین خلق برنداشته است اما به خوبی نشان داده است که این سازمان، مسائل ابتدایی زندگی بشر به نام انسانیت و عاطفه را کاملا نابود کرده است.
فیلم سرهنگ ثریا درخشش زن ایرانی را به قاب سینما آورده است، از شخصیت سرهنگ ثریا گرفته تا بازی فوق العاده خانم ژاله صامتی و کارگردانی خانم لیلی عاج.
به امید اینکه دیگر فرزندان ایران، اسیر جسمی و فکری سازمان منافقین نشوند و شاهد اشک های مادران ایرانی برای آزادی فرزندانشان نباشیم.