1401/11/24|
نقد و بررسی

نقد و بررسی فیلم سینمایی شماره ۱۰

حمید زرگرنژاد سال ۹۶ با فیلم ماهورا در جشنواره فیلم فجر حضور داشت و توانست تحسین منتقدان را به همراه داشته باشد. او امسال با فیلم شماره ۱۰ در جشنواره چهل و یکم حضور دارد که در فضایی دارک، داستانی در حوزه دفاع مقدس را روایت کرده است.

«شماره ۱۰» در فضایی متفاوت و نفس‌گیر ساخته شده و در خلاصه داستان آن آمده است: «فرار از اینجا بهترین راهه چون همه‌مون ازش می‌ترسیم…» نکته جالب در مورد فیلم شماره ۱۰ این است که داستان فیلم بر اساس یک داستان واقعی نوشته شده است. زرگرنژاد در فیلم ماهورا هم یک روایت واقعی را دستمایه ساخت فیلمش قرار داد و فضای مستندگونه فیلمش حکایت از آن دارد که فیلمساز جوان حوزه دفاع مقدس اعتقاد خاصی به مستندنگاری در حوزه جنگ دارد.

جناب آقای محمد کلاته ملایی

نمیدانم مشکل کجاست که رفقای فیلمساز ما به جای نشان دادن نیات کاراکتر ،او را تا آخر فیلم برای ما مجهول نگه میدارند تا در انتها با غافلگیری مخاطب را سوپرایز کنند و این تمهید را نقطه قوت فیلم‌هایشان میدانند.

اگر من از ابتدا کاراکتر مجید صالحی را بشناسم و نیات درونی او را بدانم و در ادامه با همکاری دوستانش از نقشه فرار و برنامه ریزی آن مطلع باشم و موانع موجود را هم ببینیم ارتباط بهتری میتوانم با شخصیت برقرار کنم و نگران او باشم و این تعلیق کارکرد مناسب تری در روایت فیلم پیدا خواهد کرد تا غافلگیری.

چرا ما نباید بدانیم این فرد کیست؟ آیا دانستن ما باعث میشود او لو برود؟ نیات درونی احمد و محمود چیست؟ چرا فیلمنامه نویس به ما کدهایی میدهد که احمد انگار نقشه ای در سر دارد و آدم آب زیرکاهی است.اما در ادامه از آن هیچ استفاده ای نمیکند؟ آیا اینها عدم شخصیت پردازی مناسب او را نمیرساند؟ او چگونه نقشه آنجا را دارد و از کجا میداند چگونه باید فرار کنند؟ این رفقای اسیر ما از کجا براحتی آنتن بی سیم و طناب فراهم میکنند؟ این قبیل سوالات متاسفانه مفروض گرفته میشوند در حالیکه فیلم می‌توانست با مانور بر روی آنها و پرداخت بیشتر، تعلیق مناسب‌تری خلق کند.

اگر اشاره فیلم به واقعی بودن قصه در انتهای آن نبود،بردن فضای فیلم به دوران اسارت رزمندگان بدترین اشتباه ممکن بود چون فیلمساز اصلا و ابدا این فضا و این افراد را نمی‌شناسد،برای او اسرا فقط حکم آکسسوار دارند نه انسان.
پرت شدن یکی از اسرا که گفته میشود فرمانده بوده است در همان اوایل فیلم یا سه نفر اسیری که بخاطر فرار به دار آویخته میشوند نمونه ای از نگاه کاریکاتور گونه فیلمساز هستند.

اتفاقا فیلمساز،افسر عراقی را بیشتر از رزمندگان دوست دارد و این حس او را،حرکت دوربین در معرفی افسر عراقی برای اولین باری که او را میبینیم لو میدهد زمانیکه دوربین به آرامی و از پشت سر در یک نمای آی لول به او نزدیک میشود.فیلمساز او را پدری مهربان و دلسوز به تصویر میکشد وگرنه لزوم بودن پسر این افسر در آن اردوگاه چیست؟ پسری مهربان که به ماهی ها غذا میدهد و پدرش به او شکلات میدهد.
حتی فیلمساز منافقین را هم نمی‌شناسد و از آنها به نفع فیلمش سو استفاده میکند.

کمک شماره ده به منافقین برای بردن ادوات جنگی به نفع چه کسی است؟ مطمئنا بعد از برگشت او به اردوگاه اسرا،منافقین با خیال راحت موانع بازرسی را رد خواهند کرد و برای عملیات آماده خواهند شد به لطف چه کسی؟

فیلمساز آنچنان ذوق زده بوده تا شماره ده اسامی اسرا را به صلیب سرخ اعلام کند که متوجه نیست ضرر این آدم از این کار بیشتر بوده است و وقتی فیلمسازی بلد نیستیم نتیجه میشود تقلیل دادن کار بزرگ یک رزمنده به کاری پر از اشتباه و غلط. حتی دلیل برگشت او به اردوگاه هم مفروض گرفته میشود و فیلمساز تلاشی برای نشان دادن آن نمیکند.

او حتی کریم را تطهیر میکند تا مبادا رزمنده خائن داشته باشیم.کجای فیلم ما کشمکش درونی کریم برای برگشت یا دفاع از رزمندگان را دیدیم؟ چگونه او متحول شد؟

شماره ده با شروعش نوید فیلم خوبی را میداد وقتی شخصیت اصلی را بدون دیالوگ و فقط با زبان تصویر برایمان ساخت اما در ادامه دچار همان اشتباهات متداول و پرتکرار این روزهای فیلمهای جشنواره شد تا فیلم به ورطه سقوط بیفتد و فیلمساز این را بداند که سینما تنها مدیومی است که ناخودآگاه او را لو میدهد وقتی مسئله ات اسرا،جنگ و شماره ده نباشد.