بررسی «تئاتر تاریکی»
محسن راه چمنی: علی حاتمی نژاد عزیز قلمی پیچیده دارد. من این پیچیدگی را دوست دارم هرچند نباید چنان در لایه های غرق باشد که مخاطب گیج و گنگ از سالن خارج شود و نه چنان رو باشد که تبدیل به و شود… وقتی پای حاتمی نژاد و عبداله برجسته وسط باشد می دانی که با جن گیر و کمدی اکتشافات و شایعات و کوکوی کبوتران حرم و گوشت قرمز و خیلی چیزهای دیگر که نمی توان تئاتر نامیدشان روبرو نیستی و می توانی یک ساعت و نیم را پای هنرنمایی محمدرضا صولتی و محمدجهان پا با رضایت صرف کنی.
فکر می کنم تاریکی به پیچیدگی تئاتر خوب نسخه آزمایشی نبود و حرف ها بعضا در سطح بیان شد و البته این بد نبود.
استفاده از سوژه های بومی که به شدت قابلیت دراماتیزه شدن دارد اولین سوت تشویق برای تاریکی است. کاش اهل سراغ این موضوع بروند و از این معدن غنی رونمایی کنند.
نادرشاه افشار را برخلاف روایت های عامیانه، پیش از این نیز یک مستبد شیعه کش می دانستم و عبداله برجسته این نمونه تاریخی را جلو چشم مردم قرن ۱۴ شمسی گذاشت. هرچند تاریخ در مورد فرزند و عروس نادر روایت متفاوتی از تاریکی دارد.
تاریکی را یک اثر سیاسی هم می دانم. تاریکی یک فریاد است، یک اعتراض است:
به حاکمانی که جوانان را از امید و آینده تهی می کنند
به حاکمانی که قدرت و سلاح را در خدمت کشورگشایی ظالمانه می گیرند
به حاکمانی که منطقشان چنگال است و بقای حاکمیتشان در گرو کور کردن چشم های بینا
به تمام آن هایی که مانند چنگال تن به اختگی می دهند، از امید و آرزو تهی می شوند برای اینکه در دربار بمانند.
به نفوذ! نفوذ عناصر مشکوک مانند بازن فرانسوی که بر رفتار و تصمیم حاکم اثرگزار است.
به از هم گسیختگی خانواده، وقتی استبداد تمام روابط انسانی را به قهقرا می کشد و نزدیکان را از دم تیغ می گذراند
تاریکی سیمای امروز است. نادرهای امروز چندهزارکیلومتر بیرون از مرزهایشان با بمب و موشک و و را از آینده و امید تهی می کنند، جلادهای اشرف که خود اخته و عمله اند، به فرمان نادر این روزها بهترین سرمایه های یک ملت را که بهشتی اند و مطهرند و باهنرند و رجائی(رجا یعنی امید) را می کشند تا برای نادر عزیز بمانند. نسخه های امروزی نادر خیلی یافته ترند. این را جوانان و و و و و ایران و خیلی از زخم خورده های دیگر به خوبی می دانند. و یکی از مناسبت های ثبت شده به نام نادر امروزی است که مقابل چشم ما است.
تاریکی چه زیبا نسل نجات یافته از استبداد نادر را نشان می دهد… نسلی که خود لشکری خواهند شد متحد و منسجم و قوی… معادل امروزی این نسل، خار چشم نادرها شده و به سرعت و نه با زور بلکه با فتح قلبها و جان ها در حال تکثیر و گسترش است.
جا دارد از مسئولین هم تشکر شود، اجرای تاریکی چه خوب روزهایی روی صحنه رفت، دقیقا در هفته
از علی حاتمی نژاد، رئوف دشتی، عبداله برجسته و همه عوامل دوست داشتنی تاریکی ممنونم بابت این روایت خوب.
هنوز سوژه های تاریخی کم نداریم…از قاجاریه تا جریان هایی مثل مشروطه و گوهرشاد و رضاخان و… بکر و دست نخورده باقی مانده…
محدثه رضائی: تئاتر تاریکی را دیدم داستانی که نشانگر فوبیای توطئه در همه حکومت ها با پادشاهانی مستبد است، از دیکتاتوری هایی که همواره در برخی حکومت های منطقه شاهد آن هستیم تا حکومت های توتالیتری که در قالب استالیسم ها فاشیست ها و نازیسم ها که در دوره ای در اروپا باعث قربانی شدن میلیون ها آرزو شد و در عصر حاضر هم بعد استقلال سیاسی ملت ها با امپریالیسم اقتصادی همین حکومت های خودکامه،که خون ملت ها را می مکد، مواجه هستیم، تئاتر تاریکی از داستانی میگوید که آنارشیسم و بهم ریختگی در یک کشور، سرآغاز آن است، مثل اواخر صفویه وحمله افغانها و بهم ریختگی کشور در آن زمان و آمدن نادر افشار و لشکر کشی هایش که از بدروزگار وقتی خوی مردم سالاری و عدم سکوت و جرأت در مردمانش نباشد میشود استبداد و خودکامگی پادشاهی و در آخر هم با چاشنی وهم، و توطئه امثال بازن های دسیسه گر فرانسوی، این قدرت بیرونی است که سوار بر حاکم مستبد میشود و دودمانش را بر باد میدهد، و سرانجام همان جوانان نابینای بدون آرزو، که در تئاتر به مثابه لشکری علیه تاریکی تعبیر شد،لشکری میشوند علیه همان تاریکی و خوی استکبار واستثمار و استبداد به همراه ایدئولوژی ناب،که سراسر بلوک شرق و غرب را درهم میکوبد..
در پایان از عوامل این تئاتر خوب تاریخی تشکر میکنم و اما نقدی دارم و سوالم این است آیا برای جذب مخاطب و جذابیت داستان صحیح است که کمی تاریخ را در نمایش تحریف کنیم؟! چرا که رضاقلی ولیعهد، بدست برادرزاده نادر کشته شد نه سلطان بیگم و اینکه چهره ولیعهد،معصوم و بی گناه پیش مخاطب ترسیم شد آن هم ولیعهدی که دستش به خون های زیادی از جمله شاه طهماسب صفوی و خانوادش آلوده بود..